1- واجبات چه هست؟ تا واجب هست سراغ مستحب نروید. از قدیم بچه بودیم به ما میگفتند: فکر نان کن که خربزه آب است. چه کاری واجب است؟
2- چه کاری ارزان است؟ چه کاری مخاطبش نسل نو است؟
3- چه کاری دوام دارد؟
یک اصولی را تهیه کنیم و یک ستونی را به خصوص خیلیها که سایت دارند آدمهای فرهیخته و دانشمند هم هستند. استفاده از سایتها، ستونی برای کارهای خدایی. کارهای خدایی نماز است، کمک به فقراست، تحصیل علم است، ورزش است، مطالعه است، هر کاری که مفید است، یک ستونی برای کارهای اخلاقی بگذارند، اخلاق را خارج نکنند. ما الآن مشکلمان اخلاق است، مشکلمان در دنیا اخلاق است. آمریکا تکنولوژیاش مشکل ندارد، اخلاقش مشکل دارد. خیلی از سیاسیون مشکل علم و خدمات ندارند، هم سواد دارند، هم خدمات انجام دادند، ولی مشکلشان مشکل اعتقاد و اخلاق است، مشکلشان باورهاست. منتها این ستونی که میخواهید درست کنید یک خورده باید یک کارشناس هم بغل دستتان باشد، حالا هر کارشناسی که خودتان، مختصر هم باشد، طولانی نباشد. ما رابطهمان با خدا چند دقیقه طول میکشد، نماز ظهر؟ پنج دقیقه، ده دقیقه. ارتباطات، ارتباطات یک ساعتی، دو ساعتی نباشد که فقط آدمهای بازنشسته یا آدمهایی که کاری ندارند و حوصلهای دارند، مشتری خاص، یک چیزی باشد خیلی مختصر و مفید. من یک وقت دیدم که شهرداری بود یا غیر شهرداری نمیدانم یک تابلویی زده بودند در تهران، بعد دیدم این تابلو را چند جای تهران زدهاند، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم، تا مدتی به خودم فرورفتم که نوشته شده بود که: «من که رفتم جبهه شهید شدم، تنم را، بدنم را به خاک سپردم، روحم را به خدا سپردم، راهم را به شما سپردم.» خیلی جملهی قشنگی است، کی بچهی جوانی هم بود شاید هفده، هجده سالش بود، شهید شده بود. گاهی وقتها یک پیام یک نفر را به فکر وادار میکند. میخواهم بگویم سرگرم کارهای لحظهای و اینها نشوید. این یک مسأله.
1- دعوت به معروفها، با شیوههای مناسب
منتها معروف هم باید یک کاری کنیم که معروف، معروف گفته شود، چون گاهی وقتها معروف هست ولی به نحو منکر گفته میشود. مثل اینکه برنج خوبی است ولی در ظرف کثیف میریزند، آدم نمیخورد. چاییاش، چای خوبی هست، منتها در آفتابه میریزند، آدم که با آفتابه چایی نمیخورد. گاهی وقتها معروف است، اما این آقا با این بیان، با این قیافه، با این استدلال جوری امر به معروف میکند که طرف میگوید آقا من نمیخواهم گوش بدهم.
شما در نماز نگاه کنید، تعبیرات نماز، میگوید باسوادترین آدمها پیشنماز باشند، عالم باشد، قرائتش در حدیث آمده «أقرأکم»: یعنی قرائتش خوب باشد، بعد قرآن هم میگوید مسجد میروید لباس شیک بپوشید، عطر و گلاب بزنید، باوقار بروید، پیشنماز خوب تعیین کنید، «خُذُوا زينَتَكُمْ» (اعراف/ 31)، زینت مسجد امام است، عالم، عادل، منظم، مسجد تمیز و نظیف باشد، بلندگوی مسجد خوب باشد، مردمآزاری نکند، صدای مؤذن، صدای خوبی باشد، میخواهید بروید مسجد سیر و پیاز نخورید، یک وقت بوی سیر و پیاز بغل دستی را چیز (5:32) میکند، در مسجد سیگار نکشید، چون هوای مسجد مال همهی اینها است، چهار نفر که میآیند سیگار میکشند تجاوز به حریم هوایی دوستانشان میکنند، یا مثلاً روزه میخواهیم بگیریم خب روزه معروف است، حساب کنیم همهی برنامههایمان را با ماه رمضان تطبیق بدهیم. ورزش را کم کنیم، جست و خیز بچهها را کم کنیم،خب وقتی بچه جست و خیز کرد تشنه میشود، نمیتواند روزه بگیرد، سحریاش را ببینیم چه میتوانیم بکنیم که دیر گرسنهاش بشود، روز که روزه هست کار به او ندهیم، آموزش و پرورش درسهای سنگین را ماه رمضان نگذارد. یعنی ما در ارائهی معروف هم باید، ببینید یک غذایی هم که آدم میخواهد بخورد، هم باید جنسش خوب باشد، هم باید پختش خوب باشد، هم باید ظرفی که در آن میریزد خوب باشد. جنسش خوب نباشد مشکل دارد، غذا فاسد باشد، ترشیده، پوسیده باشد. جنسش خوب است، ظرفش خوب نباشد، در ظرف کثیف باز آدم نمیتواند بخورد. جنسش خوب است، ظرفش خوب است، پختش خوب نیست، یا آن آقایی که پذیرایی میکند، من تشنه هستم، میگویم: آب. شما یک لیوان آب به من میدهی، تا میروم بخورم میبینم یک مگس داخلش است، پس میدهم. تشنهام، نیاز به آب دارم ولی چون آب شما همراه با مگس بود، من از خیر مال گذشتم.
یک خاطره برایتان بگویم. دکتر بهشتی نمایندهی علمای ایران در آلمان، هامبورگ بود. چند سال آنجا بود، ایشان آمد ایران. قبل از انقلاب. من یک طلبهی جوانی بودم. فهمیدم که ایشان آلمان صحبت میکند برای جوانهای آلمانی و اروپا. گفتم: بروم یک ملاقاتی بکنم. رفتم دیدم بله، اتاق هم دور تا دورش پر است. گفتم: آقای بهشتی شما آلمان چی میگفتی برای بچهها، برای جوانها؟ گفت: چهطور؟! با قیافهی خاص خودش. چهطور؟! گفتم: من هم کاشان جلسه درست کردم، میخواهم برای جوانهای کاشان بگویم. یک عده در داخل اتاق خندیدند که حالا کاشان کجا، آلمان کجا؟! آقای قرائتی آمده نسخهی آلمان را برای کاشان بپیچد! ما هم دیدیم میخندند فکر کردیم سؤالمان بیخود است. ساکت شد. یک مرتبه خدارحمتش کند آقای بهشتی را، گفت: سؤال آقای قرائتی سؤال خوبی بود، نیازهای همهی جوانهای دنیا یک جور است، اینطور نیست که چون اینجا آلمان است، جوان به مسئله نیاز دارد، اینجا کاشان است، نیاز ندارد. همهی دنیا چون دین ما فطری است، فطرت در همهی انسانها است. بعد گفت: آقای قرائتی اگر خواستید از اسلام تبلیغ کنید دو تا کار کنید اسلام پیش میرود؟ گفتم: چه کار؟ گفت:
2- تفکیک میان دستورات اسلام و عمل مسلمانها
یکی عمل مسلمانها را از اسلام جدا کنید، چون گاهی وقتها که آدم خیلی از اسلام حرف میزند، میگویند اگر اسلام این است پس چرا بانکهایتان این است؟ چرا بازارتان این است؟ چرا اختلاس شد؟ چرا رشوه شد؟ چرا پارتیبازی شد؟ چرا عزلها و نصبها در خط بازیهای سیاسی؟ عمل مردم را وقتی میگویند آدم ساکت میشود. یعنی خوب که از اسلام گفتی، آن عمل مسلمان را در سر اسلام میزند. شما این را ثابت کن که عمل مسلمانها با مکتب اسلام دو تا است: «الإسلام شیءٌ و المسلمون شیءٌ آخر». اسلام یک چیز میگوید، مسلمان یک کار دیگر میکند، مثلاً دروغ بد است، مسلمان دروغ گفت، نباید گفت اسلام بد است، این آقا بد است که دروغ گفت. گفت: حساب عمل مسلمانها را از اسلام جدا کن. این یک نصیحت.
نصیحت دوم اینکه مقام زن را بالا ببرید، چون ما متهم هستیم به اینکه اسلام به زن اعتنا ندارد. مقام زن، ارزش زن، این هم مسئله.
نصیحت سوم که در یک جلسهی دیگر خدمتشان رسیدیم، فرمود جوری برای بچهها صحبت کنید که بعداً که بچهها بزرگ شدند، جوان شدند، تحصیل کرده شدند، آن معمار بعدی نیاید بگوید این خانه کلنگی است، باید خراب کرد، از نو ساخت، از نو نباید ساخت. یعنی یک جوری پیریزیاش را کنید، ریلش را، آهنش را، بتن آرمه را جوری طراحی کنید که معمار دوم بیاید رویش را بسازد ،یعنی کارها درست باشد، قابل باشد که رویش را بسازی. جوری بنایی نکنید که معمار دوم بیاید بگوید نه، اصلاً این نقشه مهندسی نیست، هندسی نیست، استاندارد نیست، بزنید خراب کند، از نو بسازید. همیشه نگو اینها سیزده سالهشان است، سیزده سالهها فردا بیست و پنج ساله میشود، تحصیل کرده میشوند، آن وقت به حرفهای سیزده ساله میخندند، میگویند چه چیزی به ما یاد دادند! جوری صحبت کن که تا آخر عمر هم پشیمان نشوی. خیلی نصیحت خوبی بود. من الآن دفترهایی دارم مال تقریباً سی و پنج سال، چهل سال پیش است، همان کلاسی که برای بچهها داشتم، نگاه میکنم میبینم نصیحت بهشتی چهقدر در من اثر کرد. گاهی وقتها میگوییم حالا اینها بچه هستند، سرشان شیره بمال، شعری، قصهای، تاریخی، یک چیزی بگو، عرض کنم به حضور شما که، الآن یادداشتهایی که به خاطر نصیحتپذیری من از دکتر بهشتی بود، یادداشتها را نگاه میکنم الآن از همان یادداشتها تا حالا چهل، پنجاه تا کتاب هم نوشتهام. اساسش مطالعههای آن زمان بوده، حالا که دیگر وقت مطالعه ندارم، حالش را هم ندارم، الّا قلیل.
به هر حال ما معروف را جوری معرفی کنیم. که مثلاً شما میخواهی بگویی: «زیر بار زور نمیروم.» برای چه کسی است این کلام؟ برای امام حسین است: «هیهات من الذلّة». من زیر سمّ اسب میروم، ولی زیر بار ننگ بیعت با یزید نمیروم، با یزید من بیعت نمیکنم. زیر سمّ اسب میروم، زیر بار یزید نمیروم. این «هیهات» را به نظر شما تابلو کن در بلژیک، استرالیا، کانادا، آلمان، فرانسه، هر کجای دنیا، «زیر بار زور نمیروم»، در خیابانها راه برو، همه تشویقت میکنند، احسنتم، شعار خوبی است. اما به جای «زیر بار زور نمیروم»، «هیهات من الذلّة» که کلام خود امام حسین است آمدیم یک عزاداری محلی راه انداختیم، هر محلهای یک عزاداری راه انداختیم، از این محله برود یک محلهی دیگر، عزاداری را کنار میگذارد. جوری باید عزاداری کنیم که رویش را بسازند.
تهران یکی از خیابانها حالا اسم نبرم، یکی از خیابانهای مهم و معروف تهران یک ساختمانی دارد، یکی از سازمانهای نظام، این پنج طبقه ساختهاند. بعد مهندس بعدی آمد به خاطر اینکه چند تا اداره و اداره کل در هم ادغام شد و جمعیت و کار مثلاً زیاد شد یا دلیل دیگر داشت، آمدند پنج، شش طبقه روی این چهار، پنج طبقه ساختند، آن طبقهاش هم معلوم است، یک مقدار عقبنشینی کردند، یک متر، دو متر، پنج طبقه ساختند. من هر وقت میآیم بروم میگویم درود بر این مهندس معماری که جوری ساختند که بعد از چهل سال پنج طبقه رویش ساختند. الآن ما یک جا داریم نه، فعلاً همین بس است، یک جوری بسازیم که بعداً که پولدار شدیم یا نیازمان بیشتر شد خواستیم یک اتاقک روی اتاق بسازیم میگوید مهندس میآید میگوید نه، این چیز ندارد، استاندارد نیست. چه جوری انجام دهیم؟ معروف را باید معروف جلوه داد. منکر را باید منکر جلوه داد.
پس دکتر بهشتی سه نصیحت به من کرد:
1- حساب عمل مسلمانها را از اسلام جدا کنید؛
انتخابات خوب است، در انتخابات ممکن است خلاف هم بشود، باید جلوی خلافش را گرفت، نباید نگفت انتخابات خوب نیست. مسجد خوب است، حالا در مسجد ممکن است خادمش بداخلاق باشد، ممکن است پیشنمازش بینظم باشد، ممکن است مؤذنش بدصدا باشد. رفع اشکال بکنید، نه که بگوییم حالا که اینطور است پس نماز نباشد.
3- دوری از تعمیم کارهای فردی به یک صنف یا قشر
بعد هم قرآن چند بار این آیه را گفته، فرموده: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (انعام/ 164) یعنی گناه، قدیم یک شعر بود میگفتند: «گنه کرد در بلخ آهنگری ز شوشتر زدند گردن مسگری». یعنی یک کسی دیگری گناه میکند، سیلیاش را یک کس دیگری میخورد. دو تا برادرند حالا بگویم میشناسیدشان، اینها شکلهایشان به هم میخورد. یکیشان میرفت بیرون، با بچههای محله دعوا میکرد، فرار میکرد، میآمد در خانه، آن برادر دومی میرفت بیرون، بچهها او را میگرفتند میزدند، میگفت بابا من نبودم، نه مثل هم هستید. یعنی گاهی وقتها دو نفر که شبیه هستند، یکی خلاف میکند فرار میکند، آن دومی کتک میخورد.
افرادی خلاف کردند، بگیرید هر چه جرمش هست، قوهی قضائیه تعیین کند. اما نگوییم حالا که او خلاف کرد پس نظام نیست، پس من نیستم. ماشینی تصادف کرد، دو سه نفر هم مردند، بگوییم حالا که ماشین تصادف کرد پس دیگر ما ماشین سواری را قبول نداریم. یک هواپیمایی سقوط میکند، حالا که اینطور شد پس من دیگر سوار هواپیما نمیشوم. اینها را باید از هم جدا کرد.
فرد را به حساب جامعه نگذاریم، جزئی را به حساب کلی نگذاریم. جزئی یک کاسبی دزدی کرد، گران فروشی کرد، نباید گفت: بازاریها، بابا بازاریها صنف محترمی هستند، حالا در هر صنف محترمی ممکن است چهار تا آدم خلافکار هم باشد. به خاطر خلاف چهار نفر اصل بازار را زیر سؤال نمیبرند. آخوندها، ببینم آخوندها چه کردند؟ آمار شهدای آخوندها نسبت به تعدادشان از همهی اقشار بیشتر است. حقوقشان، جز اینهایی که یک جایی قاضی هستند، یا مثلاً نویسنده، استاد دانشگاه هستند، شهریهی طلبهها چهقدر است؟ بله ما نمیگوییم همهی آخوندها خوب هستند، ممکن است یک، چهار تا بد هم داخلشان باشد، پناه بر خدا. اما نباید فرد را به حساب جمع گذاشت، جزء را به حساب کل گذاشت، لحظه را به حساب. قرآن هم گناهانی را که انتقاد میکند، میگوید: «كانُوا يَفْعَلُونَ» (مائده/ 79)، «كانُوا يَصْنَعُونَ» (مائده/ 63)، کلمهی «کانُوا» در قرآن زیاد است، یعنی این راهش بد بود، نه اینکه من یک خاطرهی بدی داشتم هر کسی یک خلافی میکند.
باز از حرفهای دکتر بهشتی است، نمیدانم چرا امروز هی حرفهای ایشان به ذهنم میآید، دکتر بهشتی میگفت در زمین دنبال فرشته نگردید، زمین همینهایی هستند که هستند، منتها ببینید چه کسی عیبش کمتر است. دنبال آدم بیعیب نگردید. یک روایت هم داریم که اگر دنبال این هستی که رفیقت هیچ عیبی نداشته باشد، تا آخر عمرت بیرفیق میمانی. حدیث هست هان، اگر توقع داری که یک رفیقی بگیری که هیچ عیبی نداشته باشد، تا آخر عمر بیرفیق میمانی. دنبال بیعیب نگردیم، دنبال کمعیب بگردیم. به هر حال.
دنیای سایت، دنیای مهمی است، در جلسهی قبل هم گفتم، این جلسه هم تکرار میکنم چون چوب سفت با یک تبر هم نمیشکند، آدم هی باید بگوید تا باید این تکرار بشود، به گوش همه برسد، هر کس سایتی دارد، بیاید گوشهای از سایتش را برای پیامرسانی واجبات، ضروریات، نیازهای واقعی، نیازهای ارزان، ماندگار، نیازهای دائمی یک فصلبندی کنیم. سرگرم این نباشیم که جملهای، شوخیای شنیدم، این شوخی را منتقل کنیم، آن هم یک جک برای ما منتقل کند. سایت هست، تکنولوژی هست، ما استفادهمان فقط استفادهی از جکها و طنزهاست.
4- برخورد اخلاقی امام سجاد علیهالسلام با فرد توهینکننده
بیشتر اثرها مال عمل انسان است. یک حدیثی را من برایتان بخوانم، دیروز دیدم، پریروز دیدم، شخصی به امام زینالعابدین علیه السلام رسید. حرفهای بدی به آقا زد. حرفهای تندی زد. یاران امام بودند، گفتند: آقا این دارد بیادبی میکند، او را بگیریم بزنیم. گفت: هیچی نگویید. حرفهای زشت را زد و رفت. امام سجاد علیه السلام به یارانش گفت که: بیایید ببینید من با او چگونه برخورد میکنم اسلام این را میگوید، شما همراه من بیایید. امام سجاد یارانش را برد در خانه را زد. آن مرد گفت: چه کسی هست؟ گفت: من علی بن الحسین امام سجاد هستم. فکر کرد که امام سجاد یارانش را آورده او را بگیرند، بزنند، در مقابل جسارت. او هم خودش را آماده کرد که اگر کتککاری شد آماده باشد. گفت: چه کار داری؟ گفت: شما یک حرفهای زشتی به من زدی، آمدم یک جمله بگویم، اگر حرفهایت راست است، یعنی واقعاً من این عیبها را دارم خدا مرا ببخشد، اگر حرفهایی که به من زدی، تهمت بود، عیبها را من ندارم، تو تهمت زدی، خدا تو را بیامرزد. این پشت در وا رفت، در را باز کرد، دست امام را بوسید. عذرخواهی کرد، گفت: خدا میداند چه کسی را امامش کند. بعد امام سجاد به یارانش گفت: این بهتر بود یا آنچه شما میگفتید، بگیریم بزنیمش بهتر بود، یا این بهتر بود؟ گفت: نه. حالا از این حدیث چه میفهمیم؟ ما الآن هم که اخلاق میگوییم یا فلسفهی اخلاق میگوییم یا تاریخ اخلاق میگوییم یا نمیدانم مبانی اخلاق میگوییم میبرمیش در بحثهای فنی و علمی، اخلاق واقعی همین است. یک کسی از من پرسید که شما بیا یک درس اخلاق برای ما بده، گفتم اخلاق درسی نیست که، اخلاق عملی است، با عمل.
امام سجاد علیه السلام میخواست وضو بگیرد، آن کنیزی که خانه بود، یک ظرف آب آورد، این ظرف آب از دستش افتاد، خورد به صورت امام، امام یک نگاهش کرد، کنیز وحشت کرد، گفت: «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» (آلعمران/ 134)، آیه قرآن است که مؤمن غیظ خودش را نگه میدارد، شما از من عصبانی شدی، خودت را نگه دار، گفت: بخشیدمت. گفت: «وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ» (آلعمران/ 134). گفت: عفوت کردم، گفت: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنين» (آلعمران/ 134) خدا نیکوکاران را دوست دارد، گفت: آزادت کردم. یعنی یک ظرف آب خورد به سر امام سجاد، امام سجاد هم غیظش را کنترل کرد، هم عفوش کرد، هم آزادش کرد.(إعلام الورى بأعلام الهدى، چاپ قديم، ص 262) درس اخلاق اینها است. به هر حال اینها معروف است، با اخلاق.
ما اگر نگاه کنیم نماز را طولش بدهیم مشتری کم میشود، خب طولش نده. حضرت یک کسی را برای پیشنمازی یک جایی فرستاد، فرمود که: «صل صلاة أضعف» (مرآة العقول، ج 21، ص 84) نماز که میخوانی فرض کنید که ضعیفترین آدمها هستند، طولش نده، مستحبات را در نماز فرادی انجام بده، برو نماز شب بخون، در نماز شب سیصد بار بگو: «العفو، العفو، العفو» خدایا ببخشم، ببخشم، ببخشم، نماز شب. هواپیما هم همینطور است، هواپیما وقتی مسافر میبرد حق ندارد خلبان در هوا معلق بزند، مسافر میبری، برای اینکه مسافر دارد باید هواپیمایش راحت برود، بله، یک وقت هم قانون جنگی است، مسافر نداری، شما میتوانی هواپیما را هی مانور بدهی، حتی دور خودش تاب بخورد، مانورهای هوایی برای هواپیماهایی است که مسافر ندارد، ولی هواپیمای مسافربری باید آرام برود. پیشنماز مسافر دارد، مسافرش همانهایی است که اقتدا کردند، باید خیلی آرام برود که مردم برسند.
5- برخوردهای عاطفی در اصلاح جامعه
امر به معروف باید معروف گفته بشود، با عاطفه گفته بشود، قرآن میفرماید انبیاء که میآمدند مردم را نصیحت کنند،«قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِح» (شعراء/ 142)، «أَخُوهُمْ» کلمهی «أَخُوهُمْ» در قرآن زیاد است. یعنی پیغمبر برادرتان است، لحن عاطفی به کار میبرد، با لحن عاطفی، با اطعام، با مهمانی. گاهی وقتها هم حرف شما اثر نمیکند، به کس دیگر بگو حرف او اثر میکند. مهم است این، حرف او اثر میکند.
ممکن است بچه در خانه گوش به حرف پدر و مادرش ندهد، اما گوش به حرف معلمش بدهد. این پدر و مادر بروند معلم را ببینند بگویند بچهی من گوش به حرف تو میدهد، یک فوتبالیست ممکن است بچههای مذهبیشان که خیلی هستند باقی جوانهای فوتبالیست را به نماز دعوت کند، منتها ممکن است همان حرفی که فوتبالیست میزند اثر میکند، من بزنم اثر نکند.
سؤال- در امر به معروف حرف چه کسی اثر دارد؟
6- نهی از منکر در حد امکان و حداقل
آخرین حرف است. خیلی مهم است این که میخواهم بگویم. همه شنیدهایم و دیدهایم که امام حسین روز عاشورا شهید شد، به جوری که نتوانست روی اسب خودش را نگه دارد، از اسب به زمین افتاد، افتاد در گودی قتلگاه، نفس دیگر ندارد، رمقی که بنشیند ندارد، ولی نگاه کرد دید که لشکر یزید دارند میروند رو به خیمهها، فوری داد زد گفت که کجا میروید، شما سر و کارتان با من است چه کار با زن و بچهی من دارید؟! اینها یک تکانی خوردند و گفتند راست میگوید برگشتند. من پنج تا درس از این حرکت میگیرم:
1- در آخرین لحظه هم باید امر به معروف کرد. امام حسین در گودی قتلگاه است، ولی نهی از منکر میکند، حمله به خیمهها منکر است، این کار را نکنید، یعنی امر به معروف و نهی از منکر حتی در دقیقهی آخر.
2- آدمهایی هستند منکر انجام میدهند ولی ممکن است نسبت به یک منکر کوتاه بیایند. مثلاً یک کسی است هم شراب میخورد، هم قمار میکند، هم نمیدانم دروغ میگوید، هم تهمت میزند ولی شما یکی از گناهانش را میتوانی کم کنی، وظیفهات است که بکنی. امام حسین به لشکر یزید نصیحت کرد. آنها آمدند امام حسین را کشتند، علی اکبر و ابالفضل را کشتند، اما در عین حال حمله به خیمهها یک منکر است، گفت: این کار را نکنید، گفتند: باشه. یعنی نگو این سر تا پایش آلوده است، سر تا پایش آلوده است، ولی شما یکی از آلودگیهایش را میتوانی کم کنی، کم کن. اگر یک گناهی ده دقیقه میشود، شما میتوانی نه دقیقهاش کنی، وظیفهات این است که نه دقیقهاش کنی. زمان گناه.
اگر یک کسی گناه کبیره میکند، شما میتوانی با امر به معروف و نهی این را از گناه کبیره ببری به گناه صغیره، باز واجب است که گناه کبیره، مثل این که یک کسی از کسی پول زیاد میخواهد، مثلاً مبلغ سنگینی پول میخواهد، این نمیتواند مبلغ سنگین را بپردازد، میگوید آقا این مقدار، هر چهقدر میگیری، از او بگیرید. پس ببینید نهی از منکر دقیقهی آخر، در گودی قتلگاه. نهی از ناموس، غیرت دینی، نهی از منکر برای جنایتکاران تاریخ، لشکر یزید جنایتکاران تاریخ هستند، اما امام حسین گفت میتوانم یک گناه از گناهان را کم کنم، بکنم. مسئلهی مهم است، بیتفاوتی خوب نیست.
روایت داریم اگر کسی خوبی را میبینید، نگاه میکند، بدی را هم میبیند، نگاه میکند، یعنی بیخیال است، آدم خنثایی است، اگر آدم بیتفاوتی است، حدیث میگوید: «مَیِّتٌ» این مرده است، منتها «بین الأحیاء»(غرر الحكم و درر الكلم، ص 488) مردهی عمودی است، چون مردههای قبرستان خوابیدهاند، افقیاند، این مردهی سیخکی است، خاصیت باید داشته باشیم.
امر به معروف گاهی با تلگراف است، گاهی با طومار است، گاهی با راهپیمایی است، با هر چیزی که هست. نگفتند امر به معروف چه جوری است؟ فقط اصل امر به معروف واجب است، اما چگونه؟ فکر کن، مشورت کن، با مهمانی است، با اردو است، با چه است. یک وقتی جمعی از تحصیلکردههای خارج را به ایران دعوت کرده بودند، میخواستند با اینها صحبت کنند، به من گفتند صحبت کن، گفتم: ببین با این نیم ساعت سخنرانی که من نمیتوانم به اینها حرفهایی که دارم بزنم، یک سفری، پروازی درست کنید ما با اینها یک مشهد برویم. در هواپیما یک ساعت برویم، یک ساعت بیاییم، آنجا هم در هتل دو ساعت تا شب هستیم، این دو سه روزه من با اینها حرفهایی بزنم، سؤالی دارند، جواب بدهم، هر چه بلدم.
7- بهرهگیری از شیوههای متنوع در امر به معروف
شیوهی امر به معروف عقل است. به ما نگفتند چند کلمه بگو، به چه کسی بگو، چه ساعتی بگو. یک وقت ممکن است الآن آمادگی ندارد، حرفت هم بیاثر هست، ولی فردا آمادگی دارد. یک وقت ممکن است مثلاً الآن گوش نمیدهد، عصبانی هست از دست شما، فامیلش مرده، عزادار است شما برو در جلسهی فاتحهاش، یک تسلیتی بگو، ممکن است او ببیند ولو از دست شما ناراحت است، ولی ببیند شما تسلیت میگویی، این آتش غضبش کم بشود، بعداً بتوانی. با اردو است، با مهمانی است، با سوغاتی است، با چشمروشنی است، با سفر است، با خنده است، با گریه است، با خودت است، با واسطه است، راه امر به معروف را به ما نگفتند چه راهی، فقط گفتند: چه کاری اثرش بیشتر است. هر کاری اثرش بیشتر است از همان راه برو.
به امید روزی که هر کس هر سایتی دارد یک کانالی، یک دو سه دقیقهای را برای این حرفها بگذارد که ما از این حرفها استفاده کنیم.چیزی را سبک نشماریم. حتی خندههایی که میکنید، هر کسی در عمرش بارها خندیده، آن خندههایی که یک عبرتی در آن است، یک حکمتی در آن است، اینها را یادداشت کنید، بعد هر کسی در آخر عمرش میتواند بگوید که من یک کانال خنده دارم، صد تا خندهی حلال دارم، صد تا خندهی حکیمانه دارم. یعنی جلسهمان را گرم نکنیم با این که او یکی میگوید بخندیم، او یکی میگوید بخندیم. این خندهها مثل خاراندن است، دستش را میخاراند در لحظهای که میخارانی، حال میآید، اما بعد پنج دقیقهاش نه اینجا چیزی هست نه اینجا. پرید. خندههای ما میپرد. حدیث داریم چیزی را که شنیدید قفلش کنید، چه جوری قفل کنید؟ دیدید ماشینها با زنجیز قفل میکنند. قفل کنید، «قَيِّدُوا» یعنی قفل کنید، چه چوری؟ «بالکتابة» (أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص 82)، «بالقلم»، با قلم قفلش کنید، هر چه شنیدید یادداشت کنید. ما از این امکانات استفاده نمیکنیم.
یک خاطره برایتان بگویم. یک کتابی به نام «اوائل» هست، برای علامهی تُستَری شوشتری. علامهی شوشتری را من دیده بودم. قبل از انقلاب مرحوم مطهری آمد خوزستان، گفت: میخواهم بروم شوشتر، گفتم: شما شوشتر چه کار دارید؟ گفت: میخواهم بروم دیدن علامهی تُستَری، گفتم علامهی تُستَری به قدری مهم است که آقای مطهری از تهران میآید اهواز، برود شوشتر ایشان را ببیند؟ خب بعداً هم ما با ایشان آشنا شدیم، یکی از نوابغ بود. ایشان یک کتابی به نام «اوائل» دارد. مثلاً اول کسی که خیاطی کرد، اول کسی که خندید، اول کسی که نمیدانم غذا پخت، اول کسی که، هر چی اول کسی که یا اول چیزی که، این اول، اولها را در یک کتاب به نام «اوائل» جمع کرده است. من گفتم: این همه اول را از کجا آورده است؟ الآن به شخص شما پای تلویزیون میگویم: آقا یک اول بگو. مثلاً اول دفعهای که پدر خانم را دیدی، چه به او گفتی؟ اول وقتی که ملاقات عروس رفتی، چه گفتی؟ پنج تا اول بگو. بعد رفتم پهلوی آیت الله استادی، از مدرسین قم گفتم این کتاب را چهجور میشود نوشت. چند صد تا اوائل را ایشان از کجا آورده است؟ چه چیزی مطالعه کرده که این همه اول، اول گیرش آمده است؟ ایشان یک جملهای گفت، گفت که: این کتابها را نمیشود نشست نوشت. از اول نوجوانی در ذهنش بوده که اوائلها را جمع کند، یک قوطی بغلش بوده، به مرور ایام در این هفتاد، هشتاد سال هر وقت رسیده به یک کلمهای که اول هست نوشته، در قوطی انداخته است. پیر که شده اوائلها جمع شده، کتاب شده، یعنی کتابی نیست که بنشینیم بنویسیم مثل مقاله تمامش کنیم. یک عمر هفتاد ساله باید در فکرش باشی که آخر هفتاد سال این نتیجه بدهد. این قصهی کتاب «اوائل» علامهی تُستَری شوشتری است.
امروز چی؟ امروز شما میروی پای کامپیوتر مینشینی، با اشارهی دستت «اوّلُ مَن»: اول کسی که، آن اول کسی که رفت جبهه، اول کسی که شمشیر ساخت، اول کسی که حلوا درست کرد، اول کسی که خیاطی را کجا، اول کسی که قالیبافی را آورد، اول کسی که. اول بنویسید: «اوّلُ مَن». بعد بنویسید: «اوّل ما» اول چیزی که. «اوّلُ مَن»، «اوّل ما» را بیاور یک کتاب است، یعنی چی؟ یعنی هفتاد سال مطالعهی علامهی توستری امروز در اثر تکنولوژی میشود یک دقیقه، هفتاد سال میشود یک دقیقه، این نقش کامپیوتر است. این نقش فضای مجازی است. حالا از این فضای مجازی استفادههایی باید بکنیم در انتقال تجربه، انتقال امید، انتقال شجاعت، انتقال بصیرت، با چرت و پرت و گذراندن وقت حرام نکنیم. مهمترین منکر در زمان ما این است که امکانات و تکنولوژی هست، ولی سوءاستفاده میکنیم، یا بد استفاده میکنیم.
خدایا همهی ما را، همیشه، در هر آن به راه مستقیم هدایت بفرما.
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 31 سوره اعراف، به چه امری توصیه میکند؟
1) بهرهگیری از زینت در عبادت
2) دوری از زینت در عبادت
3) بهرهگیری زنان از زینت
2- آیه 164 سوره انعام، به چه امری تأکید میکند؟
1) عدالت در خانواده
2) عدالت در اقتصاد
3) عدالت در مجازات
3- امام سجاد علیهالسلام به کسی که نسبتهای ناروایی به حضرت داد، چه فرمود؟
1) خداوند خوش پاسخ تو را بدهد.
2) اگر آنچه گفتی در من هست، خدا مرا ببخشد.
3) خداوند تو را به این امور ناروا گرفتار کند.
4- آیه 134 سوره آلعمران به کدام رفتار اخلاقی اشاره دارد؟
1) فروخوردن خشم
2) بخشیدن خطاکاران
3) هر دو مورد
5- روایات، انسان بیتفاوت نسبت به امور جامعه را چگونه معرفی کرده است؟
1) مردهای در میان زندگان
2) جاهلی در میان عالمان
3) خفتهای در میان هشیاران
نظرات شما عزیزان: